2 ستـــــــــــاره دختری به نام نازنین

2 ستـــــــــــاره دختری به نام نازنین

دل نوشته هایی از جنس قلبم
2 ستـــــــــــاره دختری به نام نازنین

2 ستـــــــــــاره دختری به نام نازنین

دل نوشته هایی از جنس قلبم

دلتنگی ....

تو که نمی آیی…

تاج و تختی…

برای خودش به هم میزند….

دل تنگـــــــــــی…!!!

دخترونه از نوع عشخولانه

عکس های عاشقانه و احساسی با موضوع قلب 92

گالری عکس های عاشقانه جدید ۹۳ سری ۷عکس عاشقانه 93 ,عکس های عاشقانه, جدیدترین عکس عاشقانه, عکس عاشقانه دخترانهعکس عاشقانه 93 ,عکس های عاشقانه, جدیدترین عکس عاشقانه, عکس عاشقانه دخترانهعکس عاشقانه 93 ,عکس های عاشقانه, جدیدترین عکس عاشقانه, عکس عاشقانه دخترانهعکس عاشقانه 93 ,عکس های عاشقانه, جدیدترین عکس عاشقانه, عکس عاشقانه دخترانهعکس عاشقانه جدید , عکس های عاشقانه جدیدعکس عاشقانه جدید , عکس های عاشقانه جدید
ﺩﯾـﮕـــﺮ ﻧﻪ ﺍﺷـﮑـــﻬﺎﯾــﻢ ﺭﺍ ﺧــﻮﺍﻫـﯽ
ﺩﯾــﺪ
ﻧﻪ ﺍﻟﺘـــﻤـﺎﺱ ﻫـــﺎﯾﻢ ﺭﺍ
ﻭ ﻧﻪ ﺍﺣﺴـــﺎﺳــﺎﺕِ ﺍﯾــﻦ ﺩﻝِ ﻟـﻌـﻨـﺘـﯽ
ﺭﺍ…
ﺑﻪ ﺟـــﺎﯼِ ﺁﻥ ﺍﺣﺴـــﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﮐُـــﺸـﺘـﯽ
ﺩﺭﺧـﺘـﯽ ﺍﺯ ﻏــــﺮﻭﺭ ﮐـﺎﺷـﺘﻢ…!!

تنهایی ...!!!!!


 آنکس که میگفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد

  رهگذری بود که روی برگ های پاییزی راه میرفت واین صدای:

               خش خش برگ ها..............................

  همان آوازی بود که من گمان میکردم میگوید:

              دوستت دارم...........................


غریبه...........

لرزش دستانت ،صدایت 
هراس چشمانت 
همه و همه می گویند گناه کاری
بــــــ*اران


یک موسیقی دلنشین
یک تنهایی
یک چشم 
یک اشک
یک قلب
تنهاییم را اشک میریزم به هزاران دلیل که سالهاست در قلبم مدفون شده اند
بــــــــ*اران


آی غریبه‎
روی برگردان از من‎
خیره نشو بر چشمانم‎
بیگانه ای دیگر‎
عاشقانه ای نمی نوازد قلبم‎
هر آنچه احساس بوده‎
دفن کرده ام زیر خروارها درد‎
بـــــ*اران


بازم عاشقانه ..............





زن که بـاشـے …
عـاشـق شـوے “چـشـم سـفـیـد” خـطـابـَت مـے کـنـنـد !

راسـت مـے گـویـنـد . .
چـشـمـانـَم سـفـیـد شـد بـه جـاده هـایـے کـه..
“تـو” ..

مـُسـافـر هـیـچـکـدام نـبـودے

داستان عشق واقعی …


True love .. داستان عشق واقعی ...

 

یک روز پسری با دختری آشنا میشه که از هر لحاظ دختر به پسر برتری داشت و چندین سال نیز از پسر بزرگتر بود…

دختر اونو بعنوان یه دوست خوب انتخاب میکنه و بعد از مدتی پسر عاشق دختر میشه

ولی هیچ وقت جرات نکرد که به اون ابراز احساسات کنه و بهش حقیقت رو بگه

یه روز دختر از دوست پسرش می پرسه که عشق واقعی رو برام معنی کن و پسر خوشحال میشه و فکر میکنه که دختر هم به اون علاقه مند شده و براش حدود نیم ساعت توضیح میده

دختر به دوستش میگه: من دنبال یه عشق پاک می گردم یه عشق واقعی کمکم میکنی پیداش کنم، تا بحال هر چی دنبالش گشتم سراب دیدم و همه عشقها دروغ و واهی بود …

پسر بهش قول میده تو این راه کمکش کنه، هر روز محبت و عشق پسر به دختر بیشتر میشد ولی دختر بی اعتنا می گذشت و هر چی دختر می گفت پسر چند برابرش رو اجرا می کرد تا دختر متوجه عشق اون بشه…

تا اینکه یه روز که با هم زیر بارون تو خیابون قدم میزدند دختر به پسر میگه: میدونی عشق واقعی وجود نداره ؟ پسر می پرسه چطور و دختر میگه: عشق واقعی اونه که واسه معشوقش جونش رو هم بده

و پسر گفت : ببین، به اطرافت با دقت نگاه کن، مطمئن باش پیداش میکنی و باید اول قلبت رو مثل آینه کنی.

دختر خندید و گفت : ای بابا این حرفا برا تو قصه هاست واقعیت نداره، بعد دختر خواست که با هم به رستوران برن و چیزی بخورن، پسر نیز قبول کرد

در حالیکه از خیابون عبور می کردند یه ماشین با سرعت تمام به اونها نزدیک شد

انگار ترمزش برید و نمی تونست بایسته و پسر که این صحنه رو میبینه دختر رو به اونطرف هول میده و خودش با ماشین برخورد میکنه و نقش زمین میشه

دختر برمیگرده و سر پسر رو که غرق خون بود تو دستاش میگیره و بی اختیار فریاد میکشه عشقم مرد……

آره اون تازه متوجه شده بود که اون پسر قربانی عشق دختر شده ولی حیف که دیگه دیر شده بود

دختر بعد این اتفاق دیگه هیچ وقت دنبال عشق نرفت و سالهای سال بر لبانش لبخند واقعی نقش نبست…

داستان عبرت آموز عشق پولی



داستان عبرت آموز عشق پولی

داستان عبرت آموز عشق پولی

 

داستان کوتاه و فوق العاده زیبا وآموزنده به نام عشق پولی را در این مطلب از زیرمیزی برای شما کاربران عزیز و گرامی قرار داده ایم.امیدواریم مورد پسند شما واقع شود… روزی مرد ثروتمندی همراه دخترش مقدار زیادی شیرینی و خوردنی به مدرسه شیوانا آورد و گفت اینها هدایای ازدواج تنها دختر او با پسر جوان و بیکاری از یک خانواده فقیر است.

 

شیوانا پرسید: چگونه این دو نفر با دو سطح زندگی متفاوت با همدیگر وصلت کرده اند؟مرد ثروتمند پاسخ داد: این پسر شیفته‌ی دخترم است و برای ازدواج با او خودش را عاشق و دلداده نشان داده و به همین دلیل دل دخترم را ربوده است.

 

درحالی که پسر یکی از دوستانم، هم نجیب است و هم عاقل، با اصرار می‌خواهد با دخترم ازدواج کند اما دخترم می‌گوید او بیش از حد جدی نیست و شور و جنون جوانی در حرکات و رفتارش وجود ندارد. اما این پسر بیکار هرچه ندارد دیوانگی و شور و عشق جوانی‌اش بی‌نظیر است.

 

دخترم را نصیحت می‌کنم که فریب نخورد و کمی‌عاقلانه‌تر تصمیم بگیرد اما او اصلا به حرف من گوش نمی‌دهد. من هم به ناچار به ازدواج آن دو با هم رضایت دادم.شیوانا از دختر پرسید: چقدر مطمئن هستی که او عاشق توست؟دختر گفت: از همه بیشتر به عشق او ایمان دارم!

 

شیوانا به دختر گفت: بسیار خوب بیا امتحان کنیم. نزد این عاشق و دلداده برو و به او بگو که پدرت تهدید کرده اگر با او ازدواج کنی حتی یک سکه از ثروتش را به شما نمی‌دهد. بگو که پدرت تهدید کرده که اگر سرو کله‌اش اطراف منزل شما پیدا شود او را به شدت تنبیه خواهد کرد.

 

دختر با خنده گفت: من مطمئنم او به این سادگی میدان را خالی نمی‌کند. ولی قبول می‌کنم و به او چنین می‌گویم. چند هفته بعد مرد ثروتمند با دخترش دوباره نزد شیوانا آمدند. شیوانا متوجه شد که دختر غمگین و افسرده است. از او دلیل اندوهش را پرسید.

 

دختر گفت: به محض اینکه به او گفتم پدرم گفته یک سکه به من نمی‌دهد و هر وقت او را ببیند تنبیه‌اش می‌کند، فوراً از مقابل چشمانم دور شد . از این دهکده فرار کرد. حتی برای خداحافظی هم نیامد.شیوانا با خنده گفت: اینکه ناراحتی ندارد. اگر او عاشق واقعی تو بود حتی اگر تو هم می‌گفتی که دیگر علاقه‌ای به او نداری و درخواست جدایی می‌کردی، او هرگز قبول نمی‌کرد.............